هههههههههههه
چی بگم خو؟؟
الان یه داستان میسازم براش!!
آها!! فهمیدم!!
گوش کنید
یه روز یه دختره داشت توی بارون برای خودش قدم میزد
هی قدم میزد و قدم میزد و خیابون ها رو متر میکرد
یهو یه نفر ازش عکس گرفت
منم خوشم اومد و اون عکسه رو گذاشتمش اینجا
ههههههه
خوب بود؟؟